مرگ

ساخت وبلاگ

و مرگ را برای دومین بار نگاه کردم

در چشمهایش

و اندیشیدم در خاکستری بی فام اش

و سرمای مرگ را در چشمانی نگریستم که روزگارانی طولانی،جرقه های گرمش مرا از گزند هر یخبندانی می رهاند.

و قدرت مرگ را زمانی حس کردم که دستهایی را که در دستم نوازش میدادم و سفت میفشردم از دستانم بیرون کشید.

و زمانی که آشنا ترینم را همچون غریبه ای ترک گفتم در میان خاک تا چشمانش کود شوند،فهمیدم که مرگ را هر چند بار که بشناسی،نشناخته ای.

و با تو زیر لب گفتم:آتشی که در من افروختی با خاک هم خاموش نخواهد شد،بعد از من مورها هر کدام خرده آتشی از دلم به دهان خواهند گرفت و به لانه میبرند.

کاش...
ما را در سایت کاش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 111767 بازدید : 106 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 9:56